۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

جمهوری اسلامی و نوستالژی عهد صفوی


سنی نیوز:جمهوری اسلامی از آغاز کوشیده است انقلاب ایران را براندازی نهاد سلطنت و نفی مطلق تاریخ پادشاهان گذشته بداند؛ اما یادکرد دوره‌ پادشاهی صفوی به تازگی در گفتار سیاستمردان جمهوری اسلامی پررنگ شده است.
در زبان روحانیان حاکم، عهد صفوی نماد اوج قدرت سیاسی روحانیت و بدل شدن تشیع به ایدئولوژی حکومت است.
کنگره‌بزرگداشت شیخ بهایی که به تازگی در مشهد برگزار شد، عرصه ‌ای آشکار برای ستایش پادشاهان صفوی و توجیه همکاری علما و فقها با آنان بود.
در این کنگره، اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام سخنانی را در مدح دوران صفوی و مقام شیخ بهایی بیان کرد.
پیشتر نیز، وی در کنگره‌بزرگداشت ملامحسن فیض کاشانی، از علمای عهد صفوی گفته بود:”در دوره‌ صفوی بود که ایران سراسر هویتی شیعی پیدا کرد و در این دوره بود که با تکیه بر عمیق‌ترین احساسات مردم، روحانیت با حکومت همراه شد.”
در همین سخنرانی وی تاکید کرد:”اگر روحانیت دچار انزوا شود، مشکلات واقعی در کشور ایجاد می‌شود و خود روحانیت هم نباید تسلیم انزوا شود.”
همچنین آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی نیز در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه علم و صنعت از ضرورت “شجاعت در برابر هیبت دشمن” سخن گفت و تصریح کرد:”آن روزی که شهر اصفهان در دوره‌ شاه سلطان حسین مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حکومت باعظمت صفوی نابود شد، خیلی از افراد غیور بودند که حاضر بودند مبارزه و مقاومت کنند، اما شاه سلطان حسین ضعیف بود.”
در جدل و جنجال جناح‌های سیاسی، کسانی سخن وی را ناظر به محمد خاتمی یا عبدالله نوری دو فرد مطرح برای نامزدی ریاست جمهوری آینده ایران تعبیر کردند.
به نوشته‌ روزنامه‌ کیهان، عبدالله نوری ظاهرا گفته است:”به نظر می‌رسد پادشاه وقت صفویه چاره را در آن دید که قدرت خود را فدای کشور نکند. او می‌ دانست که سرنگون خواهد شد. پس از این رو بهتر دید که کنار برود و بدین ترتیب ایران و شهرها و میراث فرهنگی و تاریخی حفظ شود.”
عهد صفوی، رؤیایی شیرین یا الگویی سیاسی؟
دوره‌ پادشاهی صفوی برای روحانیان شیرین ‌ترین خاطره‌ تاریخی می‌نماید. این دوره، نخستین تجربه‌‌ کامیاب دولت شیعی در ایران است.
شاه اسماعیل، بنیادگذار سلسله‌ صفوی، خود رهبر فرقه‌ای صوفی بود و کوشید منش دینی خود را اساس سیاست قرار دهد.
در ایرانی که اکثریت آن با اهل سنت بود، وی با جنگاوری و سلحشوری و به قهر و خشونت مذهب مردم عادی را از تسنن به تشیع تغییر داد و گفت:”اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر می‌کشم و یک کس را زنده نمی‌گذارم.”
پادشاهان صفوی از عالمان شیعی جبل عامل لبنان که رهبران اقلیت شیعه تحت امپراتوری عثمانی قلمداد می‌شدند، برای حضور در دربار پادشاهی دعوت کردند. این فقیهان نظام روحانیت تازه‌ای را پی ‌ریزی کردند و تحولی عمیق در فقه پدید آوردند و فقه شیعی را در خدمت اداره‌ سیاسی کشور قرار دادند.
اما عهد صفوی تنها از آن رو که رويای گوارای قدرتی از دست رفته برای روحانیان را تداعی می‌کند، اهمیت ندارد.
پس از آنکه در پی حمله‌ اعراب، ایران زمین تجزیه شد و به حکومت‌های محلی و قبیله‌ای سپرده شد، صفویان آرزوی احیای شوکت دیرین ایران زمین را در دل پرواندند و کوشیدند مرزهای ایران را تا جای ممکن گسترش دهند و حشمت ایران دوره‌ ساسانیان را بازگردانند.
در همین دوره، ایران به قدرت منطقه‌ای عظیمی بدل شد که با جهان اسلام و امپراتوری عثمانی رقابت می‌ کرد.
پادشاهان صفوی با برگزیدن دیپلماسی ويژه‌ ای تلاش می‌کردند به اروپاییان نزدیک شوند و در ائتلاف با دولت‌های مسیحی توازن قدرت با امپراتوری عثمانی را در منطقه حفظ کنند.
شماری از تحلیلگران سیاسی بارها تاکید کرده‌ اند که دست‌ کم برخی از رهبران ایران در آرزوی پدید آوردن یک «امپراتوری» در منطقه‌ خاورمیانه هستند، اما این بار احیای امپراتوری را نه در ائتلاف با دولت‌های مسیحی که در چالش با این دولت‌ ها ممکن می‌دانند.
عهد صفویه در برابر دوران مشروطیت
هرچه خاطره‌ عهد صفوی برای روحانیان حاکم شیرین است، یادآوری دوران مشروطیت کام آنان را تلخ می‌کند.
روحانیان حاکم، دوران مشروطیت را آغاز شکل‌ گیری نهادهای مدرن در ایران و کوتاه شدن دست آنان از نهادهای سیاسی و حقوقی و آموزشی می‌انگارند.
بسیاری از سیاستمداران ایرانی به مناسبت‌های مختلف، در باره‌ “تکرار تجربه‌ مشروطیت” هشدار داده‌ اند و دانشگاهیان و روشنفکران را مسئول انزوای سیاسی نزدیک به سه ربع قرن خود می‌دانند.
آیت الله خمینی و دیگر رهبران روحانی، شخصیت‌هایی چون شیخ فضل الله نوری را که به دست مشروطه‌ خواهان کشته شد، تقدیس کرده‌اند.
شیخ فضل الله نوری در تاریخ مشروطیت نماد جبهه‌ اسلام‌ خواهی در برابر تجددطلبی و دشمن آزادی و برابری شناخته می‌شود.
در عوض، اندک روحانیانی که به مشروطه‌خواهان نزدیک بودند و از این جنبش حمایت می‌کردند، هیچ یک در گفتار رسمی جمهوری اسلامی جایگاهی بلند ندارند.
از سوی دیگر، آیت الله خمینی روحانیانی را که با دربار پهلوی همکاری می ‌کردند، “روحانی درباری” نام داد و آنها را فاسد و منحرف خواند؛ اما از روحانیانی که مانند محمد باقر مجلسی یا ملااحمد نراقی، مقامی منیع در دربار صفوی و قاجار داشتند، ستایشی احترام‌آمیز کرد.
حتی روحانیانی که در دوره‌ محمدرضاشاه پهلوی گرایشی انقلابی نداشتند یا مانند حسین‌علی راشد در دانشگاه تدریس و در رادیو وعظ می‌ کرددند، در جمهوری اسلامی مغضوب و مهجور ماندند.
تاریخ ‌سازی، نیازی سیاسی
ساختن روایتی رسمی از تاریخ، نیازی سیاسی است. حکومت‌های غیردموکراتیک بیش از حکومت‌های دیگر تاریخ ‌سازی را ضروری می‌بینند.
با ساختن روایتی رسمی از تاریخ، حکومت می‌کوشد خاطره‌ جمعی را مصادره کند؛ زیرا جا انداختن مشروعیت سیاسی حکومت با این کار ممکن می‌شود.
اگر همگان روایت حکومت از گذشته را بپذیرند، به واقع به معیارها، ارزش‌ گذاری‌ها و الگوپردازی ‌های کنونی آن حکومت هم تن داده‌اند.
حکومت تنها دل‌مشغول اکنون و آینده نیست؛ بلکه سخت نگران پرداختن تصویری خاص از گذشته نیز هست و از طریق نظام آموزشی، رسانه و دیگر ابزارها روایت رسمی خود از تاریخ را شکل می‌دهد و بر خاطره‌ جمعی تحمیل می‌کند.
اما تاریخ‌سازی حکومت می‌تواند بازی خطرناکی باشد و حتی برای خود حکومتگران توهم‌بیافریند.
بر خلاف عقیده‌عمومی، تاریخ هرگز تکرار نمی‌شود و هر حادثه تنها یک بار در گذر تاریخ رخ می‌دهد. اگر در روایتی رسمی، حکومتی بکوشد دوره‌ ای تاریخی را الگوی خود قرار دهد یا با استناد به موفقیت آن دوره‌تاریخی، راهِ برگزیده‌ کنونی خود را موجه و مشروع بینگارد، دچار خطایی معرفت‌ شناختی شده که ممکن است پیامدهای عملی سهمگینی داشته باشد.
دوره‌ صفوی یا مشروطیت، ورای نیک و بد آن، زمانی از دست رفته و سپری‌ شده ‌اند. منطق معادلات سیاسی کنونی با ارجاع‌های تاریخی قابل توضیح نیست. حکومت‌هایی که به منطق زنده، جاری و متحول سیاسی هر روزه اعتنای بیشتری دارند، کمتر پروای تاریخ ‌سازی، قهرمان‌پردازی و دستکاری حافظه‌ جمعی می‌کنند.
مهدی خلجی
پژوهشگر مسايل اسلامی

هیچ نظری موجود نیست: