۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه

آقای خامنه ای ! خود را از تله مرغی برهانید !

از : ایراندخت دل اگاه
آقای سید علی خامنه ای ! در علم سیاست ، پرخاشگری همیشه یک استراتژی مسلط نیست. گزینه آنانی که رو در روی شما ایستاده اند تا کنون " مسالمت جویی " بوده است . آنان کوشیده اند تندروی های شما ، گماشته ها ، ملیجک ها ، داروغه ها و گزمه ها یتان را تاب بیاورند تا اثرات فاجعه آمیز پرخاشگری دوجانبه را متحمل نشوند . ولی گویی کسانی از میان شما ، می کوشند ساخت این کنش و واکنش را بر هم زنند . این است که به جان مردم افتاده اند . آقای خامنه ای ! خود را از تله مرغی برهانید ! آقای علی خامنه ای ! آقای هاشمی شاهرودی عراقی ! این قلم هرگز پیش از این خطاب به شما واژه ای ننگاشته است . چرا که سخت باور دارد چنان در بیخبری می زیید که قانون بی چون و چرای مرگ را هم از یاد برده اید . با این همه ، در آستانه نوروز این خامه دردآلود به میدان آمده به این امید که از میان آن همه مامور تهیه بولتن های " چکیده خبر " و " گزیده رسانه " وغیره ، یکی - تنها یکی - پیدا شود که این پیام را به چشمان نیم باز شما برساند . آقایان ! دوستی به من پیشنهاد کرد برای دیدن و فهم بیشتر دردی که مردم از زیستن دراین رژیم برآمده از ماندآب ها می کشند ، سری به یکی از مراکز بگیر و ببند بزنم و رفتار گزمه های امنیت گستر ( ! ) و " ارباب عدالت " را با مردم ببینم . سخن اش را به گوش جان نیوشیدم و به یکی از این مراکز سری زدم ؛ و وای بر شما که چه ها دیدم ! بماند که این تنها گوشه ای از آنچه بود که می شد در آن زمان اندک دید . پسرکی هفده ساله را آورده بودند برای موی ژل زده و لباس مدل غربی اش . چه براندازی نرم ای ! پسرکی دیگر را در همین سن و سال ؛ که مادرش بر سر می کوفت نکند او را با جنایتکاران در یک سلول بیندازند . جرم آن پسر بسی سنگین تر بود : فروش چند سی دی موسیقی ، برای تامین هزینه خرید یک کفش نو در آستانه بهار ! دخترکی را نشانده بودند نزدیک زنی قواد ! او هم دست به جنایتی نابخشودنی آلوده بود ! جرم اش : ایستادن در کنار پسری جوان ، به هوای دمی خوش و بش ؛ آن هم در کنار خیابانی شلوغ و ساعتی پر رفت و آمد ؛ و صد البته به همراه این دو ، پدران بالای شصت سالشان را که شهادت بدهند از آشنایی این دو باخبرند ! جوانی بیست و دو سه ساله که در مغازه لباس فروشی اش موسیقی گوش می کرده است . این یکی دیگر بی برو و برگرد سزاوار مجازاتی سنگین است . چرا که برپایه قانون - نه مصوب مجلس اسلامی ، بلکه قانون من درآوردی نیروی انتظامی – منکری بزرگ را مرتکب شده است! جوانی بیست و هفت ساله که فروشنده زیورآلات بدلی است ، یکی دیگر از مجرمان بود . او گردنبندهای طرح اسکلت و ماسکهای آفریقایی در ویترین مغازه داشته است! و .. و.. و ... و صد البته فوجی از دخترکان زیر بیست و پنج سال – یعنی پرورده شدگان در رژیم اسلامی – که در یک خانه فساد بازداشت شده بودند . سیمای همگی شان نشان از اعتیادشان داشت . دستان آنان را با دستبند به هم بسته بودند که نگریزند . هرچه نگاهشان کردم نفهمیدم این دخترکان سیاه بخت با آن سر و روی خمار به کجا و تا کی می توانستند بگریزند که دوباره گرفتار نشوند ! همچنین چند جیب بر و کیف قاپ و صادر کننده چک که آن ها هم هیچ کدام بالاتر از سی و پنج ساله به نظر نمی رسیدند . یکی از یکی برومندتر ، که اگر زیر چتر دموکراسی می زیستند شاید هر کدام آبرویی برای این سرزمین و " حاکمان " اش می خریدند . نگاهشان کردم . این ها همگی جوانان کشوری " اسلامی " بودند با جرایم و گناهانی در این حد و اندازه . به مامورهای بازداشت کننده آن ها هم که می نگریستی ، چیزی نمی دیدی جز مشتی جوان ساده دل – اگر نگوییم مغز شویی شده - ولی به هر روی نانخور ! آقایان ! گوشه ای ایستادم و در اندیشه شدم . نه به آنان و جرم شان و حتا خانواده های دردمندشان - که دلواپس و پریده رنگ ، چشم به راه روشن شدن تکلیف فرزندان شان بودند - نه به آن ها نیندیشیدم که به شما اندیشیدم ؛ به شما و سرنوشت تان . شمایی که دانسته نمی دانید چه می کنید ! آقای سید علی خامنه ای ! آقای هاشمی شاهرودی عراقی ! در علم سیاست ، پرخاشگری همیشه یک استراتژی مسلط نیست . گزینه آنانی که رو در روی شما ایستاده اند تا کنون " مسالمت جویی " بوده است . آنان کوشیده اند تندروی های شما ، گماشته ها ، ملیجک ها ، داروغه ها و گزمه ها یتان را تاب بیاورند تا اثرات فاجعه آمیز پرخاشگری دوجانبه را متحمل نشوند . ولی گویی کسانی از میان شما ، می کوشند ساخت این کنش و واکنش را بر هم زنند . این است که به جان مردم افتاده اند . چون گرگ های گرسنه ، می گیرند و می برند و می دردند . شما هم مست باده شادخواری و غرور ، به تاخت و تازشان میدان داده اید ؛ در این رویا که بساط آرامش تان بر هم زده نشود ! غافل از آن که این دامی است که در اساس برای خود شما گسترده شده است ! آقایان ! مشاوران شما چه کسانی هستند ؟ آیا به راستی نمی دانید که با سرکوب نمی توان نارضایتی را فرونشاند و مخالفان را تا همیشه خاموش نگاه داشت ؟ این همه اعدام های نهان و آشکار، کشتار و شکنجه در زندان ها ، بازداشت بی دلیل جوانان ، ضرب و شتم آنان ، پرونده سازی های ریز و درشت ، بستن محل کسب و به تنگنا انداختن در تامین درآمد خود و خانواده ، فشار روانی بر خانواده های دستگیر شدگان ، فقر و گرانی ویرانگر ، نارضایتی مستمر و رفتارهایی از این دست ، هرگز موجب بقای هیچ حکومتی نبوده و نخواهد بود . آقای سید علی خامنه ای ! آقای هاشمی شاهرودی عراقی ! شما اگر هرگز به شکار هم نرفته باشید ، قاعدتا باید از اطرافیان یا در میان اشعار بزرگان ، چیزی از " تله مرغی " شنیده یا خوانده باشید . این تله " مرغک " را به دام آسایش و خوشی می کشاند و به شکمچرانی سرگرم نگاه می دارد . مرغک پیش می رود بی آنکه بداند به چه دامی پای نهاده است . ناگهان به خود می آید . می خواهد بگریزد ، بند به پایش می پیچد و هر چه بیشتر دست و پا می زند ، بیشتر در لا به لای تارهای بافته ، گم می شود . آقایان ! این نوشته یک تهدید نیست ؛ یک هشدار است ! شما را به " تله مرغی " کشانده اند . نورچشمی هایتان این دام را گسترده اند . راه حل رو در رویی با خواسته های به حق مردم را سرکوب و درگیری دانسته اند . در حالی که این همان دام است ؛ دامی برای شما ! دامی که هرچه بیشتر دست و پا بزنید ، بیشتر گرفتارش می شوید . مردم تاب می آورند و تاب می آورند ، ولی ناگهان به روی شما چنگ خواهند کشید . همچون گربه ای که به کنجی رانده شده باشد و راهی نیابد جز پرخاش . آیا خردمندانه آن نیست که پیش از آن لحظه محتوم به خود آیید و با مردم راه آشتی بجویید؟ نوروز نزدیک است . شاید این واپسین فرصت باقیمانده باشد برای دلجویی . با هر تعویض و تغییر در رده فرماندهان انتظامی ، قضات ، زندانبانان ، مدیران و کارگزاران و همچنین گزینش رفتارهای نرمخویانه و انسانی ، خشم این مردم را فرو بنشانید . زندانیان سیاسی و بازداشتیان جرائم ساختگی را آزاد کنید . از بگیر و ببندها دست بردارید . به وکلا حق دفاع از موکلان شان را بدهید . گرازهایتان را به لانه هایشان بازگردانید و مجال نفس کشیدن به این مردم دهید . مبادا خواب دیده باشید بقای شما در مرگ این مردم است . خوابتان آشفته بوده ، معبران تان را خبر کنید ! آقایان ! پند نمی دهم ، هشدار می دهم : پرده پندار را بدرید . می دانم سرخوشانه در کاخ های امن لمیده اید . دور و برتان پر است از کاسه لیسان چاپلوس ؛ همچون همه زورمداران تاریخ ! خبرها را دستچین شده برایتان می آورند . حتا میل خواندن آن ها را هم ندارید . به روزنامه هایی که هر روز صبح پیش رویتان چیده می شود نیم نگاهی می اندازید ، بی آن که به یاد آورید " قاضی سعید مرتضوی " پشت همه نوشته ها بزخو کرده است ! گاهی برنامه های تلویزیون ماهواره را می بینید . آن ها چیزی برای گفتن به شما ندارند ؛ همچنان که برای گفتن به این مردم . به مدد شکارچیانی که برای شما دانه می پاشند ، این مردم زبان مشترک دیگری یافته اند ، زبان براندازی ! می ماند گشت و گذار آزادانه در خیابان ، که از آن هم محروم مانده اید ؛ مانند همه حکمرانان نادوست مردم ! پس چیزی از وضعیت رقت بار و مرگزای این مردم نمی دانید . از رنجی که می برند و خون دلی که می خورند . مهمتر آن که نمی بینید این جا و آنجا آتش خشم مردم در زیر خاکستر سکوت شان پا گرفته است . آتشی دوزخی که به هیچ " ارباب و نوکر " ی رحم نخواهد کرد و همه را خواهد سوزاند . آقای سید علی خامنه ای ! آقای هاشمی شاهرودی عراقی ! تا دیر نشده خود را از " تله مرغی " بیرون بکشید . پیش از آن که به آتش خشم مردم بریان شوید !

هیچ نظری موجود نیست: