د. دلیری ـ مشهد
آنانکه گمان میبرند با افتادن مردی به قد و قامت شهید روند کار دعوت و اصلاح به کندی خواهد گرایید، یا درخت توحید پژمرده خواهد شد طبیعت این دین را درک نکرده اند…و آن کوردلانی که گمان می کنند با تبر “مرگ” می توانند درخت تنومند توحید را برکنند سخت در اشتباهند..و خراسان گواهی است زنده بر این حکایت تلخ..تاریخ خراسان را خورشیدی تابان در آسمان توحید می شناسد که بارها و بارها رعدهای سهمگین و ابرهای سیاه و شوم در پی خاموشی آن بر آمده اند، ولی جز شکست هیچ آیدشان نشده..از قرن اول هجری خراسان در صف اسلامی نام نویسی کرد. و در همان روزهای نخستین دعوت اسلامی توانست ماهیت خویش را ثابت نماید، اسلام را با اخلاصی بیمانند در آغوش گرفت، و فرزندان خویش را به بهای بهشت و رضایت الهی بدین آیین نوین آسمانی فروخت.وچون این سرزمین در پیمانش با حق صادق بود، خداوند نذرهایش را پذیرفت، و تاریخ تا به امروز و تا به روز رستاخیز هر روز هزارها و هزارها بار نام فرزندان خراسان را ورد زبان می کند و برایشان بهترین سلامها و دعاها را می فرستد. روزانه شاید ملیونها بار در جهان گفته می شود: بروایت بخاری رحمة الله، به روایت مسلم نیشابوری رحمت خدا بر او، فرموده امام ترمذی روحش شاد بادا… و دیگر فرزندان این مرز و بوم…و از آنجا که جنگ حق و باطل پدیده ای است ازلی، و خفاشان شب پرست توان دیدن نور خورشید را ندارند همواره در پی خاموش کردن شعله هدایت در این سرزمین بوده و هستند.بیشترین خیانت را در تاریخ بر خراسان چنگیزصفتان صفوی روا داشتند، روزی که شیعه صفوی با شمشیر تشنه بخون بر ایران تازید، و مردم را مجبور به ترک عقیده توحید نمود. شهر نیشابور “بصره صغری” ـ بصره کوچک ـ نامیده می شد. در آنروزها بصره بعنوان یکی از بزرگترین مراکز علم و دانش شناخته می شد، و چون نیشابور دراین راستا با بصره در رقابت شدیدی بود، اهل علم و دانش آنرا بصره کوچک می خواندند. شهر خاف در دامن خود یکی از بزرگترین دانشگاههای جهان را نظاره گر بود..قراولهای ددمنش صفویت بخراسان تازیدند، و چه سیلهای خون که جاری نساختند!..ملت موحد خراسان و علمای آن در برابر تیغ آهنین این خونخواران جز دستان خالی دعا هیچ نداشتند. در تاریخ آمده است که صفویها روزانه ۷۰ عالم را به بلندای مناره مسجد جامع خاف می بردند، و می گفتند یا شیعه شوند و صحابه و همسران پیامبر را لعن و نفرین کنند یا از آنجا بپایین پرتشان می کنند. روزانه در این شهر کوچک پیکر هفتاد عالم شهید بخاک سپرده می شد که هیچ یک از آنان حاضر نشده بود به مادر مؤمنان و همسر رسول پاک ناسزا گوید و یا یاران رسول خدا و شاگردان او را فحش دهد..اینست چهره واقعی خراسان رشادت… برای کسانی که نمی دانند!..حال بیش از ۵۰۰ سال است که صفویان در این سرزمین خونها می ریزند و ناقوس مرگ سر میدهند ولی با این وجود باز هم ندای توحید بر کرانه آسمان این سرزمین نقش می زند، و روح امام رضا که در زیر بتکده شرک و بدعت در مشهد خفته با شنیدن ندای توحید در خراسان شاد می گردد. و امیدوار می شود که روزی بار دگر این سرزمین به دامان توحید و یکتا پرستی؛ دین نیاکان او بر گردد.در این روزها که ایران به پاس پیروزی انقلاب مست شادیهای ساختگی است، جامعه توحید در این کشور با شنیدن خبر شهادت مولانا عبد اللطیف حیدری به سوگ می نشیند!..خراسان در طی ۳۰ سال انقلاب ایران، چیره شدن تفکر آدم کشی صفویت چه رنجها که نکشیده، و چه جوانان برومند و چه علمایی که در راه بارور شدن درخت توحید به قربانگاه نفرستاده!..نام همیشه زندگان شهید؛ قدرت الله جعفری(اسفند ۱۳۶۹ش)، عبد الوهاب خافی (اردیبهشت ۱۳۷۰)، عبد العزیر اله یاری (۱۳۷۳)، دکتر عبد العزیز کاظمی بجد (۱۳۷۵)، همیشه در خاطره موحدان این مرز و بوم زنده خواهد ماند.شهید نور الدین غریبی (۱۳۷۷)، حکایتی است از روح ایثار خراسان؛ که او را برای خدمت به ملت تاجیکستان بدان کشور فرستاد و چون صفویت دید که وجودش سد راهی است برای گسترش شرک و بدعت در آن کشور در سرزمین هجرت جسمش را ترور کردند، و نامش را جاوید…مولوی موسی کرم پور (۱۳۷۹)، یکی از چهره های رسوا کننده این نظام صفویت است. که پس از تخریب مسجد شیخ فیض مشهد بدستور آیت الله خامنه ای، ( امام مسلمانان جهان!!!)، ایشان به افغانستان هجرت کردند. و چون وجودشان مایه رسوایی و شاهدی بر ستم صفویان بود او را در همان کشور بشهادت رساندند.شهید نوجوان شمس الدین کیانی یادآور قصه اصحاب أخدود بود. روزی که زنده زنده توسط صفویان در زاهدان به آتش کشیده شد تا حقیقت صفویت را به نمایش بگذارد…پس از شهادت امام موحد شهید ضیائی در جنوب، و شهادت رهبر توحید دکتر احمد میرین در بلوچستان که هر دو را به وحشی ترین صورت تکه پاره کرده بودند، و ملت مسلمان با دیدن تکه های آن شهیدان بیدارتر شد، صفویان روشی دیگر برای کشتن انتخاب نمودند.نمایش شهادت در مرگ ساختگی…این روش را با شهید ابراهیم دامنی ـ منبر دفاع از یاران رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم ـ شروع کردند. ایشان را با یک صحنه تصادف ساختگی به شهادت رساندند.سپس در ۲۱ فروردین ۱۳۸۵ مولانا نعمت الله توحیدی، و مولانا عبد الحکیم را بهمین روش بشهادت رساندند.و امروز مولانا عبد اللطیف حیدری نیز بهمین اسلوب بیارانش می پیوندد.چه غافل و نادانند این صفویهای خونخوار..آیا نمی دانند که بین مرگ وشهادت زمین تا آسمان فرق است؛مرگ را بویی است و شهادت را عطری دگر..مرگ را رنگی است و شهادت را نوری بر جبین..مرگ خفتن است و شهادت بیداری..مرگ خاموشی است و شهادت زندگی..امروز که خراسان این داماد جاوید خود را به عقد حوریان بهشتی در می آورد و این خاطره ی بزرگ را با اشک شادی جشن می گیرد. با افتخار به دنیا می گوید: هنوز درخت توحید در این سرزمین ثابت قدم مانده، و با خون شهیدانش پربارتر می شود.شهیدان خراسان جام شهادت و جاودانگی را سر می کشند. و بار مسئولیت را بر شانه های جوانان برومند این مرز و بوم می گذارند..ای جوانان پر شور خراسان!..ای امید فردای این سرزمین زخمی!..شهیدان وطن بار مسئولیت بسیار سنگینی را بر شانه هایتان گذاشته اند. شما باید راهشان را ادامه دهید. شما باید پرچم توحید را در این سرزمین سر بلند نگه دارید. شما باید چون آنان سد راه موج هولناک بدعت و شرک دراین دیار شوید.شما باید خودتان را لایق مقام والای شهادت کنید تا بدین درجه ی والا نایل گردید. و بدانید که شهادت مرتبه ای است بسیار بزرگ که هر کس را توان و شرف رسیدن بدان نیست. پس ای جوانان وطن بکوشید و به ریسمان قرآن وسنت چنگ زنید و نگذارید دشمن در سرزمینمان بذر شرک و بدعت قبرپرستان صفوی را بپاشد!…
د.دليري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر