کاملیا انتخابی فرد
خاطرم هست که سالها پیش وقتی که برای تهیه گزارش از جنگ در کوزوو به به بوسنی رفته بودم، در ساریوو بازدیدی از بنای یادبود "کشته شدگان گمنام" این شهر نیز کردم. بنای یادبود به نام هزاران قربانی جنگ بوسنی در سال 1996 در مرکز شهر بنا شده بود و همه روزه از طرف شهرداری شهر دسته گل تازه ای بر روی این سنک خاکستری قرار می گرفت. بعد از دیدن این بنا، در ایران همیشه از خود می پرسیدم که چرا دولت بنای یادبودی به نام قربانیان جنگ ایران و عراق نمی سازد؟ بنایی که مردم و بازدید کنندگان خارجی بتوانند در آنجا حضور یافته و به جان باختگان این مرز و بوم ادای احترام کنند. آبنمایی که به نام شهید در سر ورودی بهشت زهرا نصب گردیده بود، رعب آور و بی معنا بود. خاطرم هست که از فواره و یا آبشاری که ساخته بودند ماده ای قرمز رنگ و به اصطلاح خون شهید در این آبنما بالا و پایین می رفت.من خردسال هر وقت که به بهشت زهرا می رفتیم رویم را از این ماکت بر می گرداندم تا کمتر به یاد خونریزی و مرگ و جنگ بیافتم. آیا به یاد شهید بودن، به معنای اندیشیدن دائمی به خون و خونریزی بود؟تکریم به شهدا و خانواده های آنها با کوبیدن نام شهید و یاد شهید بر سر مردم هر لحظه و در هر مکانی امکانپذیر نمی شود و بالعکس موجبات آزار و عصبانیت آنها را فراهم می کند. مردم ایران در هر لحظه و در هر مکانی در شهر سر خود را که بالا می برند، در مقبره یک شهید قرار دارند! کوچه ها و خیابانهای شهر هر کدام به نام شهیدی گذاشته شده است. به علت تشابهات اسمی افراد در تهران، حتی چندین خیابان و کوچه همنام داریم که برای یافتن یک نشانی آنقدر باید نام این وآن را پرسید که متحیر می مانی که در قبرستان به دنبال نشانی هستی و یا در خیابانی که ساکنان آن زنده و همه پوینده هستند؟ آیا تکریم شهیدان تنها به نامیدن کوچه و خیابانی به نام آنها و یا دفنشان در انظار عمومی است؟ این روزها که جنجال دفن شهدای گمنام در دانشگاهها و مراکز عمومی بالا گرفته است، عده ای فرصت طلب مانند همیشه، مخالفین سیاسی خود و در راس آنها دانشجویان را متهم به جسارت و توهین به شهدا می کنند. در وهله اول باید گفت که آیا ممکن است کسی در ایران و یا خارج از ایران، ضد انقلاب و یا انقلابی بتواند به حرمت شهدا و جان باختگان این مرز و بوم توهین کند؟ جانباختگان این مرز و بوم، نه تنها مورد تکریم تمامی ایرانیان معاصر می باشند، بلکه در حافظه تاریخی نسل آینده نیز یاد و بزرگی این افراد باقی خواهد ماند. شهیدان و جانباختگان در راه وطن، به حکومتها تعلق ندارند . یاد و خاطره این افراد فارق از نوع حکومت و بینش دولتها، متعلق به مردم آن سرزمین باقی خواهد ماند، بنابراین هیچکس نمی تواند بگوید که دانشجویان یک دانشگاه و یا مردم یک شهر بضد انقلاب بوده و به شهیدان توهین کرده اند. فرق بین مردم و دولت در این است که مردم ایران خوب می دانند که چگونه از شهدایشان تکریم بعمل آورند و برخلاف دولت فرق قبرستان با مراکز عمومی و علمی و تحصیلی را بخوبی می دانند.آوردن بقایای شهدای جنگ ایران و عراق بعد از بیست سال و براه انداختن دسته های سینه زنی و عزاداری در دانشگاهها برای دفن این بقایا چه مفهومی بیش از توهین به یاد و خاطره این عزیزان می تواند داشته باشد؟ در کشوری که در دوازده ماه سال آن روزهای کثیری برای سوگواری و عزاداری و تعطیلاتی به این مناسبات در تقویم در نظر گرفته شده است و شادی بخش اندکی در این میان دارد، آوردن اجساد در مراکز تحصیلی جوانان، چه معنا و مفهومی می دهد؟ آیا بهتر نبود که به جای پاره پاره کردن این بقایای گمنام و فرستادن آنها به غرب و شرق و شمال و جنوب کشور، سربازان گمنام، با ادای احترام گارد ملی و حضور رئیس جمهور به عنوان نماینده ملت، در جایی آرام می گرفتند که در شان و مرتبه اشان بود و قدردانی از آنها معادل کتک زدن جوانان دانشگاهی و بازداشت آنها نمی شد؟ چرا حریم شهدا را نگاه داشته نمی شود و از آنها نیز می خواهند استفاده ابزاری کنند؟ تنها دلیلی که برای این بی حرمتی به مقام این جان باختگان می توانم بیابم، دسترسی آسان توسط گروههای شورشی و سرکوبگر به محوطه دانشگاهها در آینده است. حتما از حالا به بعد جوانانی که مشغول مطالعه کتب درسی خود هستند باید با گروههایی روبرو شوند که سینه زنان و زنجیر کشان می خواهند برای زیارت این قبور به دانشگاهها وارد شوند و بعد با دخترانی که چند تار موی آنها بیرون است و یا پسرانی که در حال خنده و گفت و گو با یکدیگر هستند درگیر شوند و به جرم بی حرمتی به شهدیدانی که در صحن دانشگاهها خفته اند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهند! نمی دانم اگر دولت ایران به جای دولت اسرائیل بود با بقایای کشته شدگان هولاکاست چه می کرد؟ حتما بقایای آنها و استخوانهای پوسیده اشان را از سرتاسر اروپا جمع کرده و به خانه می آوردند تا هر روز در هر کوچه و برزنی به خاک بسپرند تا تمامی مسلمانان ساکن اسرائیل هر روز به یاد آوردند که اینجا سرزمینی اسرائیلی است و برای بدست آوردن چنین آب و خاکی میلیونها نفر قربانی شده اند و آنها حساب کار دستشان بیاید! حتی در سزمینهای اشغالی نیز برای بقایای حکومت از چنین شگردی برای مقابله با تهدید مسلمانان استفاده نمی کنند و مانند تمامی مردم متمدن جهان، بنای یادبود و موزه ای برای تکریم و احترام یاد این جان باختگان بنا کرده اند. آنچه که یاد جانباختگان را زنده نگاه می دارد، رعایت حریم فردی آنها و به میان نیاوردن نام آنها برای استفاده های سیاسی است. دانشجویانی که اینک در دانشگاهها مشغول به تحصیل هستند ای بسا به سختی دوره جنگ را به خاطر بیاورند. آنها نه صدای آژیر قرمز را شنیده اند و نه صدای مهیب اصابت موشک به خانه همسایه هایشان را. آنها ایثار رزمندگان را ندیده اند و به یاد نمی آوردند که چگونه مردم آبادان و خرمشهر برای روزها تا رسیدن قوای کمکی از مرکز با دست خالی مقابل عراقی ها ایستادند. آنچه که آنها از دلیری سربازان وطن شنیده اند، داستانهایی است که هر گروه و هر دسته فراخور منافع سیاسی اشان، برای آنها گفته است. شهیدان چماقی برای کوبیدن به سر مردم نیستند. شهیدان وسیله ای ابزاری نیستند که با زور چاقو و زنجیر و پنجه بوکس بخواهند به مردم تحمیل شوند. جای شهیدان در قلب و خاطره هر ایرانی آزاده ای است و برای یاد کردن آنها لزومی به زیستن در مقبره ای به نام هزاران هزار شهید در شهر نیست و فداکاری آنها با دفنشان در مراکز عمومی قابل جبران و تقدیر نخواهد بود. دانشگاهها مراکز زنده و پویای هر جامعه هستند. دانشگاه قبرستان نیست.
خاطرم هست که سالها پیش وقتی که برای تهیه گزارش از جنگ در کوزوو به به بوسنی رفته بودم، در ساریوو بازدیدی از بنای یادبود "کشته شدگان گمنام" این شهر نیز کردم. بنای یادبود به نام هزاران قربانی جنگ بوسنی در سال 1996 در مرکز شهر بنا شده بود و همه روزه از طرف شهرداری شهر دسته گل تازه ای بر روی این سنک خاکستری قرار می گرفت. بعد از دیدن این بنا، در ایران همیشه از خود می پرسیدم که چرا دولت بنای یادبودی به نام قربانیان جنگ ایران و عراق نمی سازد؟ بنایی که مردم و بازدید کنندگان خارجی بتوانند در آنجا حضور یافته و به جان باختگان این مرز و بوم ادای احترام کنند. آبنمایی که به نام شهید در سر ورودی بهشت زهرا نصب گردیده بود، رعب آور و بی معنا بود. خاطرم هست که از فواره و یا آبشاری که ساخته بودند ماده ای قرمز رنگ و به اصطلاح خون شهید در این آبنما بالا و پایین می رفت.من خردسال هر وقت که به بهشت زهرا می رفتیم رویم را از این ماکت بر می گرداندم تا کمتر به یاد خونریزی و مرگ و جنگ بیافتم. آیا به یاد شهید بودن، به معنای اندیشیدن دائمی به خون و خونریزی بود؟تکریم به شهدا و خانواده های آنها با کوبیدن نام شهید و یاد شهید بر سر مردم هر لحظه و در هر مکانی امکانپذیر نمی شود و بالعکس موجبات آزار و عصبانیت آنها را فراهم می کند. مردم ایران در هر لحظه و در هر مکانی در شهر سر خود را که بالا می برند، در مقبره یک شهید قرار دارند! کوچه ها و خیابانهای شهر هر کدام به نام شهیدی گذاشته شده است. به علت تشابهات اسمی افراد در تهران، حتی چندین خیابان و کوچه همنام داریم که برای یافتن یک نشانی آنقدر باید نام این وآن را پرسید که متحیر می مانی که در قبرستان به دنبال نشانی هستی و یا در خیابانی که ساکنان آن زنده و همه پوینده هستند؟ آیا تکریم شهیدان تنها به نامیدن کوچه و خیابانی به نام آنها و یا دفنشان در انظار عمومی است؟ این روزها که جنجال دفن شهدای گمنام در دانشگاهها و مراکز عمومی بالا گرفته است، عده ای فرصت طلب مانند همیشه، مخالفین سیاسی خود و در راس آنها دانشجویان را متهم به جسارت و توهین به شهدا می کنند. در وهله اول باید گفت که آیا ممکن است کسی در ایران و یا خارج از ایران، ضد انقلاب و یا انقلابی بتواند به حرمت شهدا و جان باختگان این مرز و بوم توهین کند؟ جانباختگان این مرز و بوم، نه تنها مورد تکریم تمامی ایرانیان معاصر می باشند، بلکه در حافظه تاریخی نسل آینده نیز یاد و بزرگی این افراد باقی خواهد ماند. شهیدان و جانباختگان در راه وطن، به حکومتها تعلق ندارند . یاد و خاطره این افراد فارق از نوع حکومت و بینش دولتها، متعلق به مردم آن سرزمین باقی خواهد ماند، بنابراین هیچکس نمی تواند بگوید که دانشجویان یک دانشگاه و یا مردم یک شهر بضد انقلاب بوده و به شهیدان توهین کرده اند. فرق بین مردم و دولت در این است که مردم ایران خوب می دانند که چگونه از شهدایشان تکریم بعمل آورند و برخلاف دولت فرق قبرستان با مراکز عمومی و علمی و تحصیلی را بخوبی می دانند.آوردن بقایای شهدای جنگ ایران و عراق بعد از بیست سال و براه انداختن دسته های سینه زنی و عزاداری در دانشگاهها برای دفن این بقایا چه مفهومی بیش از توهین به یاد و خاطره این عزیزان می تواند داشته باشد؟ در کشوری که در دوازده ماه سال آن روزهای کثیری برای سوگواری و عزاداری و تعطیلاتی به این مناسبات در تقویم در نظر گرفته شده است و شادی بخش اندکی در این میان دارد، آوردن اجساد در مراکز تحصیلی جوانان، چه معنا و مفهومی می دهد؟ آیا بهتر نبود که به جای پاره پاره کردن این بقایای گمنام و فرستادن آنها به غرب و شرق و شمال و جنوب کشور، سربازان گمنام، با ادای احترام گارد ملی و حضور رئیس جمهور به عنوان نماینده ملت، در جایی آرام می گرفتند که در شان و مرتبه اشان بود و قدردانی از آنها معادل کتک زدن جوانان دانشگاهی و بازداشت آنها نمی شد؟ چرا حریم شهدا را نگاه داشته نمی شود و از آنها نیز می خواهند استفاده ابزاری کنند؟ تنها دلیلی که برای این بی حرمتی به مقام این جان باختگان می توانم بیابم، دسترسی آسان توسط گروههای شورشی و سرکوبگر به محوطه دانشگاهها در آینده است. حتما از حالا به بعد جوانانی که مشغول مطالعه کتب درسی خود هستند باید با گروههایی روبرو شوند که سینه زنان و زنجیر کشان می خواهند برای زیارت این قبور به دانشگاهها وارد شوند و بعد با دخترانی که چند تار موی آنها بیرون است و یا پسرانی که در حال خنده و گفت و گو با یکدیگر هستند درگیر شوند و به جرم بی حرمتی به شهدیدانی که در صحن دانشگاهها خفته اند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهند! نمی دانم اگر دولت ایران به جای دولت اسرائیل بود با بقایای کشته شدگان هولاکاست چه می کرد؟ حتما بقایای آنها و استخوانهای پوسیده اشان را از سرتاسر اروپا جمع کرده و به خانه می آوردند تا هر روز در هر کوچه و برزنی به خاک بسپرند تا تمامی مسلمانان ساکن اسرائیل هر روز به یاد آوردند که اینجا سرزمینی اسرائیلی است و برای بدست آوردن چنین آب و خاکی میلیونها نفر قربانی شده اند و آنها حساب کار دستشان بیاید! حتی در سزمینهای اشغالی نیز برای بقایای حکومت از چنین شگردی برای مقابله با تهدید مسلمانان استفاده نمی کنند و مانند تمامی مردم متمدن جهان، بنای یادبود و موزه ای برای تکریم و احترام یاد این جان باختگان بنا کرده اند. آنچه که یاد جانباختگان را زنده نگاه می دارد، رعایت حریم فردی آنها و به میان نیاوردن نام آنها برای استفاده های سیاسی است. دانشجویانی که اینک در دانشگاهها مشغول به تحصیل هستند ای بسا به سختی دوره جنگ را به خاطر بیاورند. آنها نه صدای آژیر قرمز را شنیده اند و نه صدای مهیب اصابت موشک به خانه همسایه هایشان را. آنها ایثار رزمندگان را ندیده اند و به یاد نمی آوردند که چگونه مردم آبادان و خرمشهر برای روزها تا رسیدن قوای کمکی از مرکز با دست خالی مقابل عراقی ها ایستادند. آنچه که آنها از دلیری سربازان وطن شنیده اند، داستانهایی است که هر گروه و هر دسته فراخور منافع سیاسی اشان، برای آنها گفته است. شهیدان چماقی برای کوبیدن به سر مردم نیستند. شهیدان وسیله ای ابزاری نیستند که با زور چاقو و زنجیر و پنجه بوکس بخواهند به مردم تحمیل شوند. جای شهیدان در قلب و خاطره هر ایرانی آزاده ای است و برای یاد کردن آنها لزومی به زیستن در مقبره ای به نام هزاران هزار شهید در شهر نیست و فداکاری آنها با دفنشان در مراکز عمومی قابل جبران و تقدیر نخواهد بود. دانشگاهها مراکز زنده و پویای هر جامعه هستند. دانشگاه قبرستان نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر