هنگامی که منتظر الزیدی، روز چهاردهم دسامبر 2008 کفشهایش را بسوی جرج دبلیو بوش رئیس جمهور آمریکا پرتاب کرد، هیچکس نمیاندیشید که این کفشهای مندرس تا بدین اندازه خبرساز گشته و با تغییر در مبادلاتِ استراتژیک، به شخصیتی جهانی بدل گردد. این تشخصِ کفشانه، نه از آن روی حاصل آمد که مشارلیه بسوی آماجی معروف و متشخص پرتاب گشت، بلکه این فرایند، خود حاصلِ پیام نفرتی بود که در آن تبلور یافته تا بگوشِ جنایتکاری برساند که کشتار صدها هزار تن در سراسر جهان را در پروندهی خود دارد. از فلسطین تا عراق و از افغانستان تا...دیدیم و دیدید که این شخصیت تازه سر در میان سرها درآورد، این کفشِ مندرس ناقابل، این کفش بد بو، چگونه و چسان نقل و نقل محافل شد و صدرنشین روزنامهها و مجالس! تا آنجا که ارزشی چندین میلیونی یافت و نمادی شد برای مقاومت مردمی که به همت همان آماجِ پیشگفته، از هستی ساقط گشته و همه چیزش را تاراج گشته میبیند. راستی را که پاس بداریم کفشهایمان را، تا بهنگام آنان را پیامبران مبارزاتمان کنیم! چه در هنگامهی کنفرانسهای خبری و چه در جماران و چه پای منبرها! لازم هم نیست که خبرنگار و منتظر الزیدی باشید. بهر روی یک جفت، دمپایی، گیوه، ملکی و پوتین که بپای دارید.نکته 1: از حق نباید گذشت که عکس العمل بوش و جاخالی دادنهایش جانانه و تیز و بز بود. ما که خوشمان آمد! البته این خود نشانگر آن است که طرف، بشدت کارکشته و تمرین کرده است. بنازم ضرب المثل وطنی را که میگوید: کارِ نیکو کردن از پر کردن است. در همین رابطه است که یک سخنگوی نامرئی در کاخ سفید که نخواست نامش فاش شود فاش کرد که حضرت جرج دبلیو بوش هفتهای دو ساعت تمام جاخالی دادن را بویژه در رابطه با کفش تمرین کرده و آبدیده شده است. همین منبع همچنین گفت که: سکوی پرتاب کفشها که از دو سوی شلیک میشوند بوسیلهی لائورا بوش و کاندالیزا رایس هدایت میگردند! از همین روی آن نمایش خیره کننده بوسیله بوش انجام یافت و تحسین همهگان را برانگیخت. درست بر عکسِ شاه خدابیامرز خودمان که براحتی هدف قرار میگرفت. هم گوجه و تخم مرغ گندیده را خوب میخورد و هم گلوله! البته هنگامی که حضرت عباس سرش شلوغ بود و فرصت نجات ایشان را نمییافت. وگرنه همانند آن بار که ایشان را دودستی تو هوا قاپید و مانع سقوط وجودِ همایونی گشت، مانع اصابت گلوله و، گوجه و تخم مرغ هم میشد.نکته 2:یک منبع موثق در ایران فاش کرد که: یک کلاس آموزشی فشرده در جماران دایر شده تا بگونهی ضربتی رجال جمهوری اسلامی را به چگونگیی جاخالی دادن، زیر میز رفتن و فرار آشنا کند. در دور نخست این کلاسها، قرار است آقای خامنهای، آقای احمدینژاد، آقای رفسنجانی، آقای لاریجانی ، آقای منوچهر متکی و آقای خاتمی حضور داشته باشند. دیدن فیلم کنفرانس بغداد و منتظر الزیدی، در این دورهی آموزشی اجباری است.نکتهی3:وزارت دفاع آمریکا یک پروژهی گسترده برای ساخت موشکهای ضد کفش در دست اجرا دارد و بر آن است که هرچه سریعتر، تولید این نوع موشکها رابه شکل انبوه به انجام برساند. این نوع موشکها جنبهی دفاعی داشته و به مراتب از موشکهای پاتریوت و مشابه روسیی آن، سیستمِ دفاعیی «اس 300» سریعتر بوده و از دقت بیشتری برخوردار است. همچنین ای موشکها بهنگام شلیک میباید صدای بسیار ناهنجاری از خود ساطع کنند تا نام هیچ حیوانی بویژه سگ و کفتار و خفاش بگوشِ کسی نرسد.همچنین قرار بر این است که دو سامانهی سپر موشکی ضد کفش در جمهوری گرجستان و کشور پادشاهی اردن اسقرار یابد. منبع موثق قبلی در ایران هم فاش کرد که قرار است یک سامانهی سپر دفاع ضد کفش بر روی برج میلاد اسقرار یابد. نکتهی 4: منتظر الزیدی خبرنگار ِ کفشانداز عراقی، پیش از عمل و در منزل مسکونی خود با کفشهای خود خلوت کرده و با آنها در گوشی مسائلی را مطرح کرده است. آنچه در زیر میخوانید اعترافی است که این کفشها در بازجوییهایی که از آنها در زندان شده است، به بازجویان آمریکایی گفتهاند. جالب اینجاست با وجود این که یک لنگهی از این کفشها در گوانتانامو و لنگهی دیگر در بوغریب به بند کشیده شدهاند، اما اعترافاتِ آنها سر مویی با یکدیگر تفاوتی ندارد! البته سازمانهای حقوق بشری وابسته به سازمان ملل گفتهاند: از آنجا که این اعترافات زیر شکنجه بیان شده، ارزش حقوقی ندارد. از سوی دیگر پزشکان بدون مرز تایید کردهاند که پاشنهی یکی از کفشها در اثر شکنجهی زیاد بشدت ساییده شده و احتمال کندن آن بسیار است. گویا منتظر الزیدی به کفشهایش گفته است:
ای کفش که میروی بسویش
از جانبِ ما بکوب رویش
تو بوسهی آخرین مایی
بر گونهی سرخِ چون لبویش
بوی تو هزار بار از« بوش »
بهتر بود و ز عطر و بویش
این نفرت خفته را تو ای کفش
از ما برسان بروی و مویش
ای کفش نشین درست و محکم
بر پوزه و چانه و گلویش
شو ترس و بپاش در نگاهش
شو زهر و بریز در سبویش
تحقیر کن آن ابهتش را
بشکن تو غرور و هایهویش
همراه ببر تو فحش و دشنام
یکباره بریز آبرویش
بر گو که پیام نفرتم من
از جانبِ خلق بر عدویش
گر خلق بپای خیزد ای کفش
دشمن نخزد بگردِ کویش
خود راه برد به شهرِ فردا
بدخواه نیابد آرزویش
شاید که فرو رود حقیقت
اینگونه به کله ی کدویش
ای کفش برو تو تا جماران
زی شیخ و ملیجکِ ببویش
با خشم بکوب کلهی مار
دژ گوی به عمه و عمویش
گو لنگه من به « بوش» دادند
این لنگه حواله ی هوویش
یاور استوار نیمهی دوم دسامبر دوهزار و هشت
Yavar.ostvar@gmail.com
ای کفش که میروی بسویش
از جانبِ ما بکوب رویش
تو بوسهی آخرین مایی
بر گونهی سرخِ چون لبویش
بوی تو هزار بار از« بوش »
بهتر بود و ز عطر و بویش
این نفرت خفته را تو ای کفش
از ما برسان بروی و مویش
ای کفش نشین درست و محکم
بر پوزه و چانه و گلویش
شو ترس و بپاش در نگاهش
شو زهر و بریز در سبویش
تحقیر کن آن ابهتش را
بشکن تو غرور و هایهویش
همراه ببر تو فحش و دشنام
یکباره بریز آبرویش
بر گو که پیام نفرتم من
از جانبِ خلق بر عدویش
گر خلق بپای خیزد ای کفش
دشمن نخزد بگردِ کویش
خود راه برد به شهرِ فردا
بدخواه نیابد آرزویش
شاید که فرو رود حقیقت
اینگونه به کله ی کدویش
ای کفش برو تو تا جماران
زی شیخ و ملیجکِ ببویش
با خشم بکوب کلهی مار
دژ گوی به عمه و عمویش
گو لنگه من به « بوش» دادند
این لنگه حواله ی هوویش
یاور استوار نیمهی دوم دسامبر دوهزار و هشت
Yavar.ostvar@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر