درنگرش نخستین ، تنها وجه اشتراک سه واژه بالا در این است که تقریبأ هم وزن می باشند . اما اگر به معانی لغوی هر یک توجه بکنیم ؛ در نهاد هر یک از این کلمات خصوصیتی وجود دارد که هم با آن دوی دیگر بسیار نزدیک است . و هم بدون تردید هر یک از آنها یا پدید آورنده آن دوی دیگر می باشند . و یا مکمل همدیگر هستند .با کمال تأسف سالهای متمادی می گذرند که ملت ایران مدام با مفاهیم ملموس و بارز هر سه این کلمات ، در زندگانی فردی و خانوادگی و اجتماعی خودشان دست به گریبان هستند .سی سال است که همه روزه کسادی چشمگیر و پر مخاطره سایه سنگین و محنت افزایش را بر روی زندگی ایرانیان انداخته است . به ویژه جوانان بی شماری هستند که کساد در تمامی زمینه های زندگی شان حضور یافته و زندگی آنان را با دلسردی و یکنواختی عجین نموده است .در خانه ، دبیرستان ، دانشگاه ، محل کار و یا هر اجتماع کوچک و بزرگی که این حجم عظیم جامعه ایرانی ، یا در آن زندگی می کنند ؛ و یا به نوعی با آن سر و کار دارند ؛ تیرگی حضور یک کساد رونق برانداز همه زوایای زندگانی بی رمق آنها را غیر قابل تحمل ساخته است . این کسادی از کجا برخاسته است ، و به کجا خواهد رفت ؟بدون شک کساد یکی از نتایج حاصل آمده از سیستم بد و اشتباه اقتصادی یک جامعه است . به وضوح آشکار می باشد که در سه دهه اخیر ، به این دلیل که دست اندر کاران مسائل اقتصادی در کشور ایران ، نه با هدف خدمتگذاری به مردم و رونق بخشیدن به اقتصاد ملی ایشان بر سر کار آمده اند . بلکه مهمترین مقصود آنان تهیه کلاه مناسبی برای خودشان از نمدی مفتی است که به دست آنها رسیده است . ولی به این خاطر که دستهای فراوانی با مقاصدی مشابه آنان ، گوشه های این نمد ارزشمند را گرفته و به سوی خودشان می کشند ؛ تمام تلاش این مسؤلان به تحقق این هدف ختم می گردد که همه توفیق را از رقبای خودشان دور بنمایند . و .... البته همه آن را به سوی خودشان برگردانند .چنین اقتصاد بیماری که با مدیریت دزدهای سرگردنه نظام جمهوری اسلامی ، بر پیکره سیستمهای اجتماعی میهن ما مستولی گشته است ؛ کمترین نتیجه ای که به بار می آورد ، کسادی بازار و فسادهای اخلاقی در تمامی زمینه های زندگانی مردم اعم از پیر و جوان می باشد .به گزارش دوستانی که از داخل کشور و حتی از شهرهای کوچک و سنتی آن حقایق تلخی را به دست دوستان برون مرزی خودشان می رسانند ؛ فساد در این شهرهای کوچک هم امان مردم را بریده و همچون یک باکتری خطرناک و کشنده در میان خانواده های آبرومند آن مراکز سرایت نموده و به طور مستمر کشت داده می شود و به دیگران هم سرایت می کند .فسادهای اخلاقی و تربیتی و مادی ، از بنیانهای خانواده هائی که پاکی و دور بودن از مفاسد اجتماعی شهرهای بزرگ کشور ، به ویژه پایتخت ، یکی از جنبه های سرفرازیشان بود ؛ موجوداتی سرافکنده ساخته است . یک خانواده اکثر اوقاتش را باید برای سرکشی به جوان معتادش که در یکی از مراکز به اصطلاح " به پروری " فرستاده اند تا بلکه بتواند سم مهلک هر نوع اعتیادی را که با آن دست به گریبان است را از ملک وجودش خارج بسازد هزینه می کنند .اولیائی دیگر هم هستند که مدام از این دارالوکاله یک وکیل سرشناس به سوی آن دیگری می روند تا شاید با تلاشهای قانون شناسانه او بتوانند بار گناهان فرزند زندانی شان را که در زندانهای مصیبت افزای رژیم حاکم اسیر و زندانی هستند را از روی شانه هایش بردارند و وی را به دامان خانواده برگردانند .در گوشه ای دیگر ، کسانی را می بینید و می شناسید که برای زدایش کسادی زندگانی شان و مضمحل ساختن فسادی که دامان جوانان و میان سالهایشان را هم می آلاید دستهایشان بسته است و هیچ کاری نمی توانند بکنند . چرا که آنها نه پول دارند و نه پارتی دم کلفتی که کاری برایشان به انجام برساند . و از هردوی آنها ، یعنی از نداشتن پول و پارتی مشکل تر ، روی لازم را هم برای دست یابی به یک پارتی را ندارند . و به خاطر همین کم روئی ها نمی توانند به قوم و خویش مراجعه بنمایند و از آنها اسباب و امکانات تهیه پول و پارتی را طلب بکنند .در چنین شریطی جهت فساد دامنه اش وسیع تر گشته و به دزدی و فحشا و جنبه های دیگر آن هم کشانیده می شود . تا جائی که به راحتی به این خطای غیر قابل چشم پوشی تن می دهند که دخترانشان در درون کشورهای همسایه که تا چندی پیش جواب سلامشان را هم به زور می دادیم ؛ به حراج گذارده بشوند . و پس از بهره کشی جنسی یک شیخ امیر نشین ، تن گرانمایه شان را به هر کس و ناکسی بفروشند و هزینه زندگی خود و خانواده فقیرشان را در بیاورند .تمامی گرفتاریهائی که نمونه های کوچکی از آنها در این نوشته آمده است ؛ بخش ناچیزی از خسارتهائی هستند که این حکومت جبار و فاسد و دروغگو و بی هویت در میهن عزیزمان رایج کرده اند .
حال چگونه می توانیم توجیه مستدلی برای شرکت در انتخاباتی که یکی از همین مزدوران و نفع پرستان گدا صفت را بر کرسی ریاست جمهوری شان بنشاند به پای صندوقهای رأی گیری خواهید رفت ! ؟
بهار 1388 هلند
محترم مومنی روحی
ایران ب ب ب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر