۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

اين كوير وحشت

توسعه‌ي سياسي و نهادينه كردن دولت دمكراتيك توسعه‌گرا، چند سالي است كه به مهمترين مبحث جنبش جامعه‌ي مدني ايران و گروههاي مخالف نظام حاكم تبديل شده است و در اين خصوص چه سمينارها، گفت و شنودها و قلم‌زنيهايي كه ديده، شنيده و خوانده نشده‌اند؟ اگر چه آرمان اساسي انقلاب مردمي ايران برعليه نظام مستبد شاهنشاهي؛‌ ”استقلال، آزادي، برابري“ بود، ليكن بعد از گذشت بيش از دو دهه هنوز هم اين كلمات از انحصار ”شعر“ شاعران و ”شعار“ آزادانديشان فراترنرفته و در كاركرد نظام جمهوري اسلامي ايران رخ ننمايانده‌اند. از همان آغاز يك جناح تمامت‌خواه كه با سواستفاده از قدرت بادآورده‌ي بعد از انقلاب بر سرير اقتدار تكيه زده بود، با قرائتي جناحي از دين و دولت، در هر دو عرصه به تركتازي پرداخت و بر آن شد كه دين حاكميت را به دين جامعه و ملت ايران تبديل كند. اين اراده‌هاي معطوف به قدرت سركوبگر، به سبب تعصب تنگ و كور خويش و جمود سياسي - عقيدتي عميقي كه بر فضاي فكري، شخصيتي و روحيشان مستولي گشته، هيچگونه دگرانديشي و دگرزباني را برنتافته و با خشونت، تحكم و تهديد يا حذف فكري و فيزيكي مخالفانشان، در صدد تحكيم هرچه بيشتر نظام تئوكراتيك خود بوده‌اند. در اين راستا، زير سايه‌ي ولايت مطلقه‌ي فقيه كه نماد بارز اقتدار مطلقه‌ي حاكمان خودكامه‌ي قرون وسطي است، اليگارشي ديني را روز به روز عميق‌تر مي‌سازند. قتلهاي زنجيره‌اي، تورم و بحرانهاي شديد اقتصادي، رقابت منفي جناحهاي حاكم، نظارتهاي جناحي ـ سياسي شوراي نگهبان بر مصوبه‌هاي مجلس، عدم احترام به اراده‌ي توده‌هاي مردم و نمايندگانشان در مجلس شوراي اسلامي، ديدگاهها و سياستهاي تنگ نظرانه‌ي ملي و مذهبي حكام ايران در رابطه با مسائل ملي، قومي و مذهبي، همه و همه عفونتهايي هستند كه از دمل چركين انحصارطلبي، روشنفكركشي، مطلق‌گرايي و جزميت فكري گردانندگان اصلي جمهوري اسلامي ايران بيرون مي‌زنند. موارد مذكور نقاط ضعف و درد آوري براي حكومت مريض و ازپاافتاده‌ي جمهوري اسلامي هستند كه هر آنكه انگشت بر آن بگذارد، آه و فغانشان در آمده و شديداً عكس‌العمل نشان مي‌دهند. اين موارد حريمهاي ممنوعه‌اي هستند با تابلوي هشدار دهنده‌ي ”ورود مطلقا ممنوع“ و كسي را مجال ”چرا“ گفتن نگذاشته‌اند. ايران كه سرزمين مردمان شريف است، در شكافهاي عميقي كه به باتلاق‌زاري مي‌مانند فرو ر فته است. اين شكافهاي طبقاتي، مذهبي، قومي، فرهنگي و زباني روز به روز عميق‌تر مي‌شوند. فقر كمرشكن و نبود رشد و توسعه‌در عرصه‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي، همچنين درجازني‌ها و عقب‌گردهاي مكرر مديريت نظام حاكم ، جوي سرشار از استبداد، حق‌كشي، دماگوژي ديني و انحصارطلبي مطلق گرا و تمامت خواه آفريده‌اند. دگرانديشان و روشنفكران روشن ضمير، با برچسب زنيهاي سياسي جناح انحصارطلب رو به رو شده و تحت عناويني چون؛ كژانديشان و كژروان غرب‌زده و غفلت زده در لحن ادبي خويش و اوباش بي‌سروپا، مزدور بيگانه و نفوذي در لحن تبليغاتي و ”نمازجمعه‌اي “ خويش نغمه‌هاي رسا و حق خواهانه‌شان را سركوب نموده و با حذف صداها و رنگهاي ”ديگران“ و ”غيرخودي‌ها “ تك صدايي و تك‌رنگي را اشاعه مي‌دهند كه چيزي نيست مگر سكوت و نيستي. همه‌ي اينها را هم با توجيهات بسته‌بندي شده‌ي عقيدتي و امنيتي بيان مي‌كنند كه آن هم تراوشي است از آبشخور فكري اقتدار گرايان خودرأي.در اين اواخر لبيك‌گويان خفقان و تحجر، دست به پاكسازيها و حذفهاي فيزيكي و فكري گسترده‌اي زده‌اند كه ضربات و خسارتهاي معنوي زيادي به جنبش جامعه‌ي مدني ايران و احزاب و شخصيتهاي آزاديخواه و دمكرات زده است. سياستهاي كنوني نظام حاكم رهاوردي جز انباشت انبوه كينه‌ها و نارضايتي‌هاي توده‌هاي ستمديده و مظلوم ايران در بر نداشته است. پرواضح است كه اين در ترسيم سيماي راستين گردانندگان نظام و اصول سياسي ـ عقيدتيشان در ميان توده‌هاي خلق بسي موثر بوده است. شناخت بهتر هر پديده‌اي با نگرش و رويكردي انتقادي در زبان و در كردار ميسر مي‌شود. در برابر نظامي نقد‌ناپذير و خودكامه بايد نقد حركتي باشد پويا، سازنده، چاره‌ياب و با اصولي علمي و عملي مبارزاتي. اينگونه مي‌توان به ساختن، پيرايش و نوگرايي رسيد. چيزي كه در فرايند دمكراتيزه كردن ايران بايد همه‌ي جنبشهاي قومي، مذهبي و سياسي به آن روي آورند. مبارزه؛‌ رهي است دراز و پر فراز و نشيب با دردهايي كه در شمار نگنجند، اما با توشه‌ي مبارزه و مقاومت مي‌توان به سلامت از اين كوير وحشت گذشت و شكوفه‌ها و باران را سلام گفت، آنجا كه ديگر زندگي پررنگ و زيباست و آزادي مي‌سرايد نغمه‌هاي طراوت را.
اوين آواره
روژهه لات

هیچ نظری موجود نیست: