یک سال پیش یک بنده خدا که راننده ماشینی بوده با یک موتور سیکلت که سه نفر راکب داشته تصادف کرده بود دو نفر کشته شده بودند و نفر سوم مصدوم شده بود.
صاحب ماشین حدود یک سال تلاش کرده بود که از بیمه چیزی بگیرد و دیه آن دو نفر را بپردازد . معمولا بیمه و خیلی از ادارات (حتی بانکها ) زرنگ هستند موقع پول گرفتن سریع می گیرند اما موقع پول دادن به این سادگی پول نمی دهند. خلاصه پول نداده بودند و به همین خاطر صاحب ماشین تعلل کرده بود اولیای دم مقتولین همین مسئله را حمل بر بی اعتنایی و جواب دادن نموده بودند و در صدد بر آمده بودند به شکل بلوچی انتقامی بگیرند که ما الحمدلله به موقع وارد عمل شدیم. همراه تعدادی از بزرگان و معتمدین به روستا رفتیم پس از دو ساعت بحث و مذاکره الحمدلله مسئله حل گردید اولیای دم از حق خویش گذشت نمودند و ما آنها را آشتی داده و برگشتیم
صاحب ماشین حدود یک سال تلاش کرده بود که از بیمه چیزی بگیرد و دیه آن دو نفر را بپردازد . معمولا بیمه و خیلی از ادارات (حتی بانکها ) زرنگ هستند موقع پول گرفتن سریع می گیرند اما موقع پول دادن به این سادگی پول نمی دهند. خلاصه پول نداده بودند و به همین خاطر صاحب ماشین تعلل کرده بود اولیای دم مقتولین همین مسئله را حمل بر بی اعتنایی و جواب دادن نموده بودند و در صدد بر آمده بودند به شکل بلوچی انتقامی بگیرند که ما الحمدلله به موقع وارد عمل شدیم. همراه تعدادی از بزرگان و معتمدین به روستا رفتیم پس از دو ساعت بحث و مذاکره الحمدلله مسئله حل گردید اولیای دم از حق خویش گذشت نمودند و ما آنها را آشتی داده و برگشتیم
چند شب پیش برای حل مشکل یک بنده خدا به جایی رفتم آنجا حاج نیک محمد و برادرش حاج گل محمد را دیدم آنها هم برای حل اختلافی آمده بودند. حاج گل محمد در روزگار قدیم در ایجاد مدارس دولتی در منطقه ما زیاد تلاش نموده بود
خاطرات روزانه برادر ابوعمار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر